بعد از رحلت پیامبر اسلام طوفان عجیبى سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوى با آن ارتباط پیدا مىکرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین «فدک» که از سوى پیامبر اسلام(ص) به دخترش فاطمه(س) روى مصالح مهمى واگذار شده بود، از طرف نظام حاکم مصادره شد...
بعد از رحلت پیامبر اسلام طوفان عجیبى سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوى با آن ارتباط پیدا مىکرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین «فدک» که از سوى پیامبر اسلام(ص) به دخترش فاطمه(س) روى مصالح مهمى واگذار شده بود، از طرف نظام حاکم مصادره شد.
«فاطمه(س)» که مىدید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیارى از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامى را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنت پیامبر (ص) و گرایش به برنامههاى جاهلى مىکند، و از سوى دیگر مقدمهاى است براى خانه نشین کردن امیرمؤمنان على(ع) و محاصره اقتصادى یاران جانباز على(ع) به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان «فدک» پرداخت، و با تمام وجودش خواستار بازگشت این حق مغضوب شد، ولى نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نحن معاش الانبیاء لانورث» «ما پیامبران ارثى از خود نمى گذاریم»! از اداى این حق سرباز مىزد.
بانوى اسلام(س) «سیدة نساء العالمین» برخاست و با جمعى از زنان بنى هاشم به مسجد آمد تا در برابر تودههاى مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنیها را بگوید، و اتمام حجت کند، و بهانههاى ادامه این غصب عجیب، و مصاده ظالمانه را، از دستگاه حکومت وقت بگیرد، و در ضمن، صفوف وفاداران به اسلام را از حامیان سیاستهاى تجاوزکارانه آشکار سازد.
او بى اعتنا به «جوسازى» خاصى که در این زمینه شده بود، و پیامدهاى احتمالى این افشاگرى بزرگ، به برنامه خود ادامه داد، و به بهانه غصب «فدک» خطبه بسیار غرّائى در مسجد پیامبر(ص) در برابر مهاجرین ایراد نمود که بسیارى از حقائق در آن افشا شد.
این خطبه، هشدار کوبندهاى بود براى آنها که کوشش داشتند خلافت پیامبر(ص) و حکومت اسلامى را از مسیر اصلى خود منحرف سازند، و زحمات بیست و سه ساله او را بر باد دهند.
«زنگ بیدار باشى بود» براى آنها که قلبشان به عشق اسلام مىطپید، و از آینده این آئین پاک بیمناک بودند.
«اخطار شدیدى بود» براى آنها که از گسترش حزب منافقین و نفوذ آنها در دستگاه سیاسى بعد از رسول خدا(ص) بیخبر بودند، و جنب و جوشهاى مرموز آنان را نادیده مىگرفتند.
«فریاد درد آلودى بود» در حمایت از امیرمؤمنان على(ع) وصى و جانشین پیامبر اکرم(ص) که گروهى از بازیگران سیاسى آیات قرآن و توصیهاى مؤکد «رسول اللّه» را درباره او نادیده گرفته بودند.
«احقاق حق مظلومانهاى بود» براى بیدار ساختن آنها که حقشان غصب مىشود و سکوت مسالمتآمیز را بر فریادهاى کوبنده و بیدارگر ترجیح مىدهند.
«تندر سهمگینى بود» که پژواک آن همه جا پیچید، و آثار آن در همه اعصار و قرون باقى ماند.
«طوفان عجیبى بود» که امواج شکنندهاش ارواح خفته را - هر چند موقتاً - بیدار کرد، و راه حق را به آنها نشان داد، و بالاخره «صاعقه مرگبارى بود» که بر سر دشمنان اسلام فرود آمد و آنها را سخت غافلگیر ساخت.
تحلیلهاى عمیق بانوى اسلام(س) در این خطبه بیانگر بینش دقیق او در پیچیدهترین مسائل مربوط به «توحید» و «مبدأ» و «معاد» است.
تفسیرى که دخت گرامى پیامبر(ص) براى مسائل مهم عقیدتى و سیاسى و اجتماعى در این خطبه نموده، دلیل روشنى است بر این که فاطمه(س) تعلق به زمان خاصى نداشته است.
حماسههاى پرشورى که در این خطبه از زبان گویاى فاطمه(س) تراوش کرده، نشان این است که او بانوئى فداکار، مجاهد، مبارز، و رهبرى لایق براى مبارزین راه خدا و مجاهدان طریق حق است.
لحن گیراى بانوى اسلام(س) در این خطبه که تا اعماق جان و روح انسان نفوذ مىکند بیانگر این واقعیت است که او سخنورى بلیغ، و خطیبى نستوه، همتاى همسرش امیر مؤمنان على(ع) بود، به گونهاى که این خطبه غرّا، خطبههاى على(ع) را در نهج البلاغه تداعى مىکند، و دوش به دوش آن پیش مىرود، و نشان مىدهد که دخترش زینب(س) این ارث را از پدر و مادر هر دو در اختیار گرفته بود که با خطابه آتشینش در بازار کوفه، و مجلس یزید، لرزه بر اندام جنایتکاران بنى امیه افکند، و پایههاى کاخ حکومت غاصبانه آنها را متزلزل ساخت، و بذرهاى انقلاب را بر ضد این حکومت جبار و جائر در قلوب مردم کوفه و شام پاشید.
موشکافیهاى فاطمه(س) در این خطبه در زمینه فلسفه و اسرار احکام، و تحلیل تاریخ سیاسى اسلام، و مقایسه دوران جاهلیت عرب با زندگى آنهابعد از ظهور اسلام، درسهاى بزرگى به رهروان راه حق مىدهد، و آنها را در مبارزاتشان تعلیم و آموزش مىبخشد.
و مهمتر از همه اینکه فاطمه(س) با این خطبه موضع خاندان پیامبر(ص) را در برابر رژیم حاکم روشن ساخت، و مبرا بودن ساحت مقدس اسلام از مظالمى که به نام اسلام انجام مىگرفت، آشکار نمود، و اگر تنها فایده این خطابه بزرگ و پر محتوى همین بود، کافى بود!
1. «فدک» چنانکه گفتیم یکى از دهکدههاى آباد اطراف مدینه بود که جمعى از یهود در آن ساکن بودند و پیوسته همچون سایر یهودیان «مدینه» و «خیبر» بر ضد اسلام توطئه مىکردند.
در سال هفتم هجرت که قلعههاى خیبر یکى پس از دیگرى در برابر رزمندگان اسلام سقوط کرد و قدرت مرکزى یهود درهم شکست ساکنان فدک از در صلح و تسلم در برابر پیامبر(ص) وارد شدند، نیمى از سرزمین و باغات خود را به پیامبر(ص) واگذار کردند و نیم دیگر آن را براى خود نگهداشتند.
پیامبر گرامى(ص) - طبق نقل بسیارى از مورخان و مفسران شیعه و اهل سنت - سرزمین فدک را در حیات خودش به دخترش فاطمه(س) بخشید ولى بعد از پیامبر(ص) غاصبان حکومت اسلامى که وجود این قدرت اقتصادى را در دست همسر على(ع) مزاحم قدرت سیاسى خود مىدیدند و تصمیم گرفته بودد که یاران على(ع) را از هر نظر منزوى کننند به بهانههاى واهى آنرا به نفع بیت المال - و در حقیقت بنفع خود - مصادره کردند.
داستا «فدک» و حوادث گوناگونى که در رابطه با آن در صدر اسلام و دورانهاى بعد واقع شد از دردناکترین و غم انگیرترین و عبرتانگیزترین فرازهاى تاریخ صدر اسلام است که در فصل جداگانه در همین کتاب مورد بررسى قرار گرفته است.