یا فاطمه الزهرا

فقط در یک کلام یا "فاطـــــمه الزهــــــــرا"

یا فاطمه الزهرا

فقط در یک کلام یا "فاطـــــمه الزهــــــــرا"

فاطمه(س)‏ همسر وفادار امیر مؤمنان(ع)

لولم یخلق على لم یکن لفاطمة کفو : «هر گاه على آفریده نمى شد، کسى که لایق همسرى فاطمه باشد وجود نداشت»...

لولم یخلق على لم یکن لفاطمة کفو : «هر گاه على آفریده نمى شد، کسى که لایق همسرى فاطمه باشد وجود نداشت».

ازدواجى که عقدش در ملکوت آسمان بسته شد!

کمالات فوق العاده فاطمه(س)‏ از یکسو.

و انتسابش به شخص پیامبر از سوى دیگر.

و شرافت خانوادگى او نیز از سوى دیگر.

سبب شد که مردان زیادى از بزرگان یاران پیامبر(ص) به خواستگارى او بیایند اما همه جواب رد شنیدند.

و جالب اینکه غالباً پیامبر در پاسخ آن‏ها مى‏فرمود:

امرها الى ربها!

«کار فاطمه به دست پروردگار فاطمه است»!

از همه عجیبتر خواستگارى «عبدالرحمن بن عوف» بود، همان مرد ثروتمندى که مطابق راه و رسم جاهلیت، به همه چیز از دریچه مادى مى‏نگریست، و مهریه سنگین را دلیل بر شخصیت زن و موقعیت ممتاز شوهر مى‏پنداشت.

او به خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد:

اگر فاطمه را به همسرى من درآورى یکصد شتر که بار همه آن‏ها پارچه‏هاى گرانقیمت مصرى باشد به اضافه ده هزار دینار طلا مهریه او مى‏کنم!!

پیامبر(ص) از این خواستگارى زشت و بى معنى چنان خشمگین شد که مشتى سنگریزه برداشت و به طرف عبدالرحمن پاشید و گفت:

«تو گمان کردى من بنده پولم و ثروتم که با پول و ثروت مى‏خواهى بر من فخر بفروشى»؟

آرى باید در خواستگارى فاطمه الگوهاى اسلامى مشخص شود، سنتهاى جاهلیت پایمال گردد، و معیارهاى ارزش اسلامى معلوم شود.

مردم مدینه در این گفتگوها بودند ناگهان این صدا در همه جا پیچید که پیامبر(ص) مى‏خواهد تنها دخترش را به همسرى على بن ابیطالب(ع) ‏ در آورد.

على بن ابیطالب که دستش از مال و ثروت دنیا کوتاه بود و از معیارهاى عصر جاهلى چیزى نداشت، اما وجودش از فرق تا قدم مملو از ایمان و ارزشهاى اصیل اسلامى بود.

هنگامى که تحقیق کردند، معلوم شد رهنمون پیامبر(ص) در این ازدواج مبارک تاریخى وحى آسمانى بوده است، زیرا خودش فرمود:

«اتانى ملک فقال یا محمد ان اللّه یقرأ علیک السلام و یقول لک: انى قد زوجت فاطمه ابنتک من على بن ابى طالب فى الملاءِ الاعلى، فزوجها منه فى الارض»:

«فرشته‏اى از سوى خدا آمد و به من گفت: خداوند بر تو سلام مى‏فرستد و مى‏گوید من دخترت فاطمه را در آسمانها به همسرى على بن ابیطالب درآوردم تو نیز در زمین او را به ازدواج على درآور»!

هنگامى که امیر امؤمنان على(ع)‏ به خواستگارى فاطمه سلام اللّه علیها آمد، چهره مبارکش از شرم گلگون شده بود. پیامبر(ص) با مشاهده او شاد و خندان شد فرمود براى چه نزد من آمده‏اى؟

ولى امیرمؤمنان على(ع)‏ به خاطر ابهت پیامبر(ص) نتوانست خواسته خود را مطرح کند، و لذا سکوت کرد.

پیامبر(ص) که از درون امیرمؤمنان على(ع)‏ باخبر بود، چنین فرمود:

«لعلک جئت تخطب فاطمة».

«شاید به خواستگارى فاطمه آمدى»؟!...

عرض کرد:

آرى، براى همین منظور آمدم.

پیامبر فرمود:

اى على! قبل از تو مردان دیگرى نیز به خواستگارى فاطمه آمدند، هر گاه من با خود فاطمه این مطلب را در میان مى‏نهادم روى موافق نشان نمى داد، و اکنون بگذار تا این سخن را با خود او در میان نهم.

درست است که این ازدواج آسمانى است و باید بشود، اما شخصیت فاطمه سلام اللّه علیها خصوصاً، و احترام و آزادى زنان در انتخاب همسر عموماً، ایجاب مى‏کند که پیامبر(ص) بدون مشورت با فاطمه سلام اللّه علیها اقدام به این کار نکند.

هنگامى که پیامبر(ص) فضائل امیر مؤمنان على(ع)‏ را براى دخترش بازگو کرد و فرمود:

من مى‏خواهم تو را به همسرى بهترین خلق خدا در آوردم، نظر تو چیست؟

فاطمه که غرق در شرم و حیا بود سر به زیر انداخت و چیزى نگفت و سکوت کرد.

پیامبر(ص) سربرداشت و این جمله تاریخى را که سندى است براى فقهاء در مورد ازدواج دختران باکره بیان فرمود:

«اللّه اکبر! سکوتها اقرارها»:

«خداوند بزرگ است، سکوت او دلیل بر اقرار او است».

و در پى این ماجرا عقد ازدواج به وسیله پیامبر(ص) بسته شد.

 

* * *

مهر فاطمه‏

اکنون ببینیم مهریّه فاطمه چه بود؟

بدون شک ازدواج بهترین مردان جهان با سیده زنان عالم دختر پیامبر بزرگ اسلام باید از هر نظر الگو باشد، الگوئى براى همه قرون و اعصار لذا پیامبر(ص) رو به امیرمؤمنان على(ع)‏ کرد و فرمود:

چیزى دارى که مهریه همسرت قرار دهى؟ عرض کرد:

پدر و مادرم بفدایت، تو از زندگى من به خوبى آگاهى که جز «شمشیر» و «زره» و «شتر» چیز دیگرى ندارم.

پیامبر(ص) فرمود:

درست است، شمشیرت به هنگام کارزار با دشمنان اسلام مورد نیاز است.

و باید با شتر نخلستان را آب دهى، و در مسافرت‏ها از آن استفاده کنى.

بنابراین تنها زره را مى‏توانى مهریه همسرت بنمائى و من دخترم فاطمه را در برابر همین زره به عقد تو درآوردم!

شاید بیشترین قیمتى که در تواریخ درباره این زره نوشته شده است، پانصد درهم است.

آرى این گونه باید ارزشهاى غلط درهم بشکند، و ارزشهاى اصیل جانشین آن گردد، و اینگونه است راه و رسم مردان و زنان با ایمان، و این چنین است برنامه زندگى رهبران راستین بندگان خدا.

 

* * *

جهیزیه فاطمه‏

همیشه «مهریه» و «جهیزیه» و «تشریفات عروسى» سه مشکل بزرگ بر سر راه خانواده‏ها در مسئله ازدواج بوده است، مشکلاتى که گاهى تمام دوران حیات ازدواج را مى‏پوشاند و آثار نکبت بارش تا پایان عمر دو همسر باقى مى‏ماند.

گاه دعواها و مشاجرات لفظى، و گاه نزاعهاى خونین، بر سر این امور رخ داده است، و چه سرمایه هائى که بر اثر چشم هم چشمیها و رقابتهاى زشت و کودکانه در این راه از بین رفته است، هنوز هم که هنوز است این رسوبات افکار جاهلى در کسانى که دم از اسلام مى‏زنند، کم نیست.

ولى باید جهیزیه بانوى اسلام همچون مهریه‏اش الگوئى براى همگان باشد.

اگر تعجب نکنید پیامبر(ص) دستور داده زره امیرمؤمنان على(ع)‏ را بفروشد و پولش را که حدود پانصد درهم بود نزد او آوردند.

پیامبر آن را سه قسمت کرد، قسمتى را به بلال داد، تا از آن عطرى خوشبو تهیه کند، و دو قسمت دیگر را براى تهیه وسائل زندگى و لباس تعیین فرمود.

پیداست وسائلى که با این پول ناچیز مى‏توان خرید چقدر ساده و ارزان قیمت باید باشد؟!

در تواریخ آمده که هیجده قلم جهیزیه، با آن پول تهیه شد که قلمهاى مهم آن چنین بود:

یکعدد روسرى بزرگ به چهار درهم‏

یک قواره پیران به هفت درهم‏

یک تخت که با چوب و برگ خرما تهیه شده بود.

چهار عدد بالش از پوست گوسفند که از گیاه خوشبوى «اذخر» پر شده بود.

یک پرده پشمى.

یک قطعه حصیر.

یک عدد دستاس «آسیاب کوچک دستى».

یک مشک چرمى.

یک طشت مسى.

یک ظرف بزرگ براى دوشیدن شیر.

یک سبوى گلى سبزرنگ... و مانند اینها.

آرى چنین بود جهیزیه بانوى زنان جهان.

 

* * *

مراسم جشن عروسى‏

پیغمبر گرامى اسلام‏(ص) در این مراسمى که براى تشکیل خانواده‏اى بود که بخش مهمى از تاریخ اسلام را دگرگون ساخت و جانشینان معصوم پیامبر(ص) همگى از آن به وجود آمدند، آنچنان برنامه‏اى اجرا نمود که دشمنان را خشمگین و دوستان را سربلند؟ و دور افتادگان را وادار به تفکر نمود.

«ام سلمه» و «ام ایمن» که دو زن با شخصیت در اسلام بودند و علاقه بسیارى به بانوى بزرگ فاطمه زهرا سلام اللّه علیها داشتند خدمت پیامبر(ص) آمدند و چنین گفتند:

«اى پیامبر گرامى خدا، راستى اگر خدیجه زنده بود با تشکیل مراسم جشن عروسى فاطمه چشمانش روشن مى‏شود، چنین نیست؟

رسول خدا(ص) از شنیدن نام آن بانوى فداکار، اشک در چشمانش حلقه زد، و به یاد آن همه مهربانیها و ایثارگریهاى خدیجه افتاد و گفت:

کجا مانند خدیجه زنى پیدا مى‏شود؟ آن روز که همه مردم مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق نمود. و تمام ثروت و زندگى خود را براى نشر آئین خداوند در اختیار من گذارد.

او همان بانوئى بود که خداوند به من دستور داد به او مژده دهم که قصرى از زمرد در بهشت برین به او عنایت خواهد فرمود.

ام سلمه هنگامى که این سخن را شنید و انقلاب و سوز درونى پیامبر(ص) را مشاهده کرد، عرض نمود،

اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد. شما هر قدر درباره خدیجه بگوئى عین حقیقت است، ولى به هر حال او دعوت الهى را لبیک گفته و به جوار رحمت او شتافته است امید است خداوند او را در بهترین جاى بهشت جاى دهد.

ولى مطلبى را که به خاطر آن به محضر مبارکت آمدم چیز دیگرى بود و آن اینکه برادر و پسر عمویت على دوست دارد اجازه دهید همسرش فاطمه را به خانه خود ببرد، و از این راه به زندگى خویش سر و سامانى بخشد.

پیامبر(ص) فرمود:

چرا على شخصاً این پیشنهاد را با من در میان نگذاشت؟

ام سلمه عرض کرد:

شرم و حیا مانع بود.

در اینجا پیامبر(ص) به‏ام ایمن فرمود:

على را خبر کن.

امیرمؤمنان على(ع)‏ آمد و در مقابل پیامبر(ص) نشست. اما سر خود را از شرم به زیر افکنده بود.

پیامبر(ص) فرمود:

آیا میل دارى همسرت را به خانه برى؟

امیرمؤمنان على‏(ص) در حالى که سرش را به زیر انداخته بود، عرض کرد:

آرى، پدرم و مادرم به قربانت باد.

جالب اینکه بر خلاف آنچه در میان مردم تجمل پرست معمول است که از ماهها قبل دست به کار این برنامه‏ها مى‏شوند پیامبر(ص) با خوشحالى فرمود:

همین امشب یا فردا شب ترتیب کار را خواهم داد.

و همانجا دستور فراهم ساختن مقدمات جشن بسیار ساده‏اى که مملو از روحانیت و معنویت بود صادر فرمود.

این جشن ملکوتى و مراسم مربوط به آن، آنقدر بى تکلف و ساده برگزار شد که شنیدنش امروز براى ما تعجب آور است.

امیرمؤمنان على(ع)‏ مى‏گوید:

مقدارى از پول همان زرهى را که قبلا فروخته بودم پیامبر(ص) نزد ام سلمه به امانت گزارده بود، و به هنگام مراسم زفاف ده درهم از آن را از وى گرفت، و به من داد و فرمود: مقدارى روغن و خرما و کشک با این پول خریدارى کن، من این کار را انجام دادم سپس پیامبر(ص) شخصاً آستین را بالا زد و سفره تمیزى طلبید و آن‏ها را با دست خود مخلوط کرد و غذائى تهیه نمود و با همان غذا از مردم پذیرائى به عمل آورد.

امیر مؤمنان(ع)‏ شخصاً مأمور شد به مسجد بیاید و اصحاب را دعوت کند، هنگامى که به مسجد آمد خواست فقط برخى را دعوت کند حیا مانع شد، از این رو صداى خود را بلند کرد و فرمود:

«اجیبوا الى ولیمة فاطمة»

شما را به میهمانى عروسى فاطمه دعوت مى‏کنم!

حضرت مى‏گوید:

مردم دسته دسته به راه افتادند و من از کثرت جمعیت و کمى غذا شرمنده شدم، همینکه پیامبر(ص) از ماجرا آگاه شد، به من فرمود: غصه مخور، من دعا مى‏کنم تا خداوند غذا را برکت دهد و چنین شد همگى از آن غذاى کم خوردند و سیر شدند.

جالب اینکه در پایان مراسم، به هنگامى که مردم به خانه‏هاى خود بازگشتند و خانه خلوت شد پیامبر(ص) فاطمه‏(ع) را در سمت چپ و امیر مؤمنان على(ع) ‏ را در سمت راست خود نشانید و از آبى که با دهانش تبرک کرده بود کمى بر بدن زهرا سلام اللّه علیها و کمى بر بدن امیر مؤمنان على(ع)‏ پاشید و درباره آن‏ها دعا کرد و گفت:

«اللهم انهما منى و انا منهما، اللهم کما اذهبت عنى الرجس و طهرتنى تطهیراً فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً»:

«خداوند اینها از منند و من از آن‏ها هستم، بارالها همانطور که هر گونه رجس و پلیدى را از من دور کردى از آن‏ها نیز دور کن و آن‏ها را پاکیزه فرما».

سپس فرمود:

برخیزید و به خانه خود روید خداوند بر شما هر دو مبارک گرداند.

دنیا پرستان مادى و مؤمنان ضعیف الایمانى که تحت تأثیر زرق و برق مادى این جهانند و آبرو و شخصیت و عظمت یک خانواده و مبارکى و شکوه مراسم عروسى را در آن تشریفات و تجملات کمرشکن و طاقت فرسا مى‏دانند ببینند وعبرت بگیرند، ببینید و از این برنامه انسان ساز که مایه خوشبختى همه پسران و دختران جوان است الهام بگیرند، و نمونه تعلیمات اسلام را به صورت زنده و عملى در ماجراى «خواستگارى»، «مهریه»، «جهیزیه» و «مراسم جشن عروسى» فاطمه زهرا سلام اللّه علیها با چشم خود در صفحات تاریخ مشاهده کنند.

 


1. کنوز الحقایق، صفحه .124
2. تذکرة الخواص: صفحه .306
3. ذخائر العقبى، ص .31
4. احقاق الحق، جلد 10، ص .358

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد